برچسب محصولات - گرافیک رمان

بعضی وقت‌ها تصمیم‌گیری اصلاً کار راحتی نیست؛ مخصوصا اگر خواهــر اخمو و بداخـلاق آدم بالای ســرش ایسـتاده باشد.

و اما مأموریت جدید مامان یک خانه‌تکانی اساسی است. می‌گوید اگر خودم وسایل دورریختنی‌ام را دور نریزم، او این کار را برایم می‌کند. که واقعاً فاجعه است! خوشبختانه شانس می‌آورم و عهد بوقی ها به‌موقع به دادم می‌رسند (مثل همیشه).

بابا می‌خواهد بادکنک درست کند.
برای همین دوتایی می‌رویم بیرون و یک عالمه هوای تازه می‌خوریم. اگر ما هم یک حیوان خانگی داشتیم من هم بدم نمی‌آمد بیرون بروم اما چنین چیزی امکان ندارد چون دلیا به حیوان‌ها حساسیت دارد (فکر کنم من هم به دلیا حساسیت دارم).

عمو کوین فکر می‌کند که خوب است به عنوان هدیه‌ی پنجاهمین سالگرد ازدواج عهد‌بوقی‌ها یک عکس خانوادگی دسته‌جمعی به‌شان بدهیم. ولی به نظر من که هدیه‌ی باحالی نیست.

انگار این دفعه دلیا با من موافق است. چون بدجوری اخم کرده (البته دلیا اگر اخم نکند عجیب است).