اتفاقهای بعد از جدایی والدین، ازدواج دوباره و دردسرهای دیگر
عطیه میرزاامیری، روانشناس کودک و نوجوان: «آدم باید خر باشد که به جای این همه خوردنی، فقط غصه بخورد. البته تا وقتی چپ و راست غصه میخوردم فکر میکردم آدم مهمی هستم ولی هیچکس مرا درک نمیکرد. از مردم بدم میآمد که آدم ناراحتی مثل مرا تحویل نمیگرفتند و محل سگ نمیگذاشتند. لحظههایی که اشک مثل دانههای مروارید از توی چشمهایم میجوشید، قند توی دلم آب میشد تا بلند شوم و بروم روبهروی آینه. یک دل سیر هم وقتی خودم را میدیدم گریه میکردم.»
داستان سه سوت جادویی با این جملات آغاز و خواننده با شخصیتی به اسم مینا آشنا میشود؛ مینا همانطور که خودش در ابتدای کتاب میگوید، دختر غمگینی است. غمگینی او بابت تنهاییاش است و تنهاییاش بهخاطر این است که پدر و مادرش از هم جدا شدهاند. مادر مینا با مردی آشنا شده است و قصد ازدواج دارد. پدرش هم تصمیم دارد دوباره ازدواج کند و برای آن برنامه میریزد. مینا با پدربزرگ و مادربزرگ پیرش زندگی میکند. همین اتفاقها باعث شده است که او منزوی و غمگین باشد. برای همین، بهتازگی برای خودش یک دوست خیالی پیدا کرده تا هم از تنهایی در بیاید و هم کسی را داشته باشد که حرفهایش را بشنود. در این مطلب میخواهیم به شکل مفصلتری در رابطه با طلاق و کودکان بگوییم.
نوجوان داستانِ احمد اکبرپور برای حل مشکلاتش به تاتا جلبکی عجیب و غریب، که ساخته و پرداختهی ذهنش است، پناه میبرد و با او درددل میکند. چون تمام دغدغهی مینای کتاب این است که به قول خودش: «کار پدر و مادرم قاطی پاتی شده. پدر میخواهد زن بگیرد و مادر میخواهد زن یک مرد چاق و طاس شود.» این دغدغه که چیز کمی نیست و الان ذهن و زندگی بسیاری از نوجوانان که والدینشان طلاق گرفتهاند، درگیر آن است.
در ادامهی موضوع طلاق و کودکان باید بگوییم که کودکان بعد از دست و پنجه نرم کردن با استرسهای جدایی والدین، همین که گمان میکنند زندگیشان کمی آرام گرفته است، با چالش جدید و اضطراب تازهای روبرو میشوند: ازدواج دوبارهی والدین.
اولین سؤال که در این شرایط به ذهن آنها میرسد این است که «با ازدواج والدینشان چه اتفاقی برایشان میافتد؟ تکلیفشان چیست؟» و اولین حسی که تجربه میکنند، ترس است. آنها گمان میکنند طوفان دیگری در راه است و این بار خودشان هستند که توسط این طوفان بلعیده میشوند. حس طردشدگی دوباره به سمت کودکان میآید. همان حسی که مینای داستان احمد اکبرپور دارد. اما پدر مینا بارها او را مطمئن میکند که نظر دخترش برایش مهم است و درنهایت، تصمیمی را میگیرد که برای مینا هم مناسب باشد.
اطمینانی که پدر به مینا میدهد برای یک کودک و نوجوان لازم است. اطمیناندهی والد میتواند به کودک عزتنفس بدهد و اضطراب او را برای طردشدگی کمی کاهش بدهد.
اکبرپور با خلق شخصیت تاتا، که دوست خیالی مینای داستان است، توانسته برخی از مفاهیم را از زبان او به خواننده انتقال بدهد. تاتا در سرتاسر داستان سعی میکند خیلی غیرمستقیم مینا را به شفقت با پدر و مادرش ترغیب کند. او به مینا کمک میکند تا تلاش کند والدینش را درک کند و به آنها حق زندگی دیگر با آدمی دیگر را بدهد. «میدانی مینا گاهی حق با بزرگترهاست. آنها حق دارند مینا، چون تا حالا اینطور دوستی را تجربه نکردهاند. خیلی از آدمها چیزهایی را قبول دارند که خودشان تجربه کرده باشند. وقتی هم اینطوری باشد، هیچکس حق تجربهی تازهای ندارد! چون آنها تجربه نکردهاند.»
علاوهبر این، تاتا جلبکی مفهوم صلح و تفاهم را از زاویهای دیگر به مینا نشان میدهد. او با مثال ازدواج در دنیای خودشان به مینا میگوید که مبنای ازدواج تفاهم است. قرار نیست کسی برای ازدواج کردن بهترین آدم را انتخاب کند. چرا که ازدواج یعنی پیدا کردن مناسبترین فرد.
تاتا تلاش میکند مینا را تشویق کند تا با پدرش حرف بزند و بگوید که نسبت به ازدواج دوبارهی او چه حسی دارد و احساساتش را بیان کند. در این گفتوگو، پدر هم از انگیزه و هدفهایش از ازدواج مجدد برای مینا میگوید و همین گفتوگوی صمیمانه باعث میشود دلشورههای مینا کمتر شود و زنی را به عنوان همسر پدرش بپذیرد.
در میانهی داستان نیز او با مردی که بهتازگی با مادرش ازدواج کرده است، آشنا میشود. احمد اکبرپور در داستان سه سوت جادویی بهخوبی توانسته است در ادامهی مفهوم طلاق و کودکان، روند آشنایی کودک با ازدواج والدینش را با زبانی طنز به بیان کند. او از احساسات متناقضی که ممکن است یک کودک یا نوجوان در مواجهه با ازدواج دوبارهی والدینش داشته باشد، گفته و تا حدودی خواننده را با تمام درگیریهای این چنینی آشنا کرده است.
تحریریه افق
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.