شگردهای زبانی و رازهای دیگر جمشید خانیان
فرزانه رحمانی (نویسنده و منتقد ادبی): زبان یکی از اصلیترین ابزارهای نویسنده در آفرینش ادبیست. داستان در یک ظهر داغ تابستان دختری از بصره آمد نوشتهی جمشید خانیان از زبان بسیار قدرتمندی برخوردار است. نویسنده از شگردهای مختلف زبانی استفاده میکند که در ساختار کلی متن و در پرداخت عناصر داستان تأثیرگذارند و اینهمه به توجه ویژهی نویسنده به اهمیت زبان در انتقال درونمایهی اثر بر میگردد.
- اولین شگرد زبانی نویسنده تکرار کلمات و جملهی آغازین هر فصل است «و بدان که آفریدگار، آدمی را شگفت آفرید و آفرید او را از تارهای به هم تنیدهی آز، داز، ناز، راز.» و در ادامه با تاکید بر راز بودن آنچه مینویسد و نه نامه بودنش، بر آن اصرار میورزد.
- نویسنده در این اثر از توصیف و تصویرهای بیشماری بهره برده است. او تصاویر را به شیوهی تتابع اضافات و بادقت در بیان جزییات پیش چشم مخاطب میگذارد. نمونههایی مانند؛ چمدان عتیقهی چرمی مقوایی، پیرمرد لقلقوی پا ملخی، عینک سیمی گرد گشتاپویی، پیراهن سفید یقهخرگوشی، جلیقه تیرهی دکمهدار، نیمبوت اسپرت سه خط سفید دخترانه، بافتهی زرد طلایی، در دولنگهای پستهایرنگ قدیمی تمیز، ایکودرایور چهارسوی نوکتیز مشتی، ژیان پیکاپ آلبالویی نو.
- نویسنده تعدادی از کلمات را در قابهای مربع و مستطیل در متن قرار داده است. کلماتی مانند؛ شاهخوره، بافته زرد طلایی، ماجرای روغنهای سوخته، کانال بیشلمبو، باشگاه انکس، اسکورودرایور، فریادهای دوستش دارم نزدیک برج منبع آب بواردهشمالی، پشتبام خانهی گربهها، عروس فرانکشتاین، هیولا، اکالیپتوس چهل متری سی ساله، زمین خاکی شهرداری، معبر فرار، خانههای اولی و دومی و پنجمی، خانهی مُسیو، موسیو سبیلو، اسکلهی شرکت نفت، کوچهی آشوریها، کوچهی مثلث تابستانی، پسر عموها، کرکس نشسته، دم قو، کرکس پرنده. و با آوردن این کلمات در بافت زبان در همان صفحات آغازین، جغرافیای داستان و نقش آدمها و ماجرای اصلی را در اختیار مخاطب میگذارد و در میانه تأکید را بر ماجرا میگذارد و کلیدهای داستان را با قابهایی از کلمه و جمله جلو چشم مخاطب میگذارد. قابهایی مانند؛ خودم بیاندازمش توی کانال، نقشهام را موبهمو اجرا کردم، دست کردم توی جیب شلوارم و .. با تمام توان بالا بردم، کوبیدم تو ران پاسبانه، برای من هنوز با هم بودنمان به اندازهی X ارزش نداشت، آن اتفاق عجیب را دیدم، چنگ زد به موهایش.
- نویسنده برای روایت داستان از افعال گذشته استفاده کرده است و استفاده از این زمان از نزدیکی با مخاطب و پذیرش امر واقع میکاهد و آن را به خیال نزدیکتر میکند. شاید نویسنده تعمدی در این ماجرا داشته است چرا که او در حال بازسازی ماجراییست که قبلتر اتفاق افتاده و با تأکید راوی بر راز بودنش میتواند تأکیدی بر خیال باشد.
- با اینکه جمشید خانیان چه در روایت و چه در دیالوگ کاملاً از زبان معیار استفاده کرده، اما زبان صمیمی و به مخاطب نزدیک است.
- اسامی داستان در خدمت درونمایهی داستان و تأکید بر راز بودن ماجرا انتخاب شده است. هیچکدام از شخصیتها اسم ندارند و فقط با القابشان شناخته میشوند؛ پیرمرده، مُسیو سبیلو، X (دختر)، کرکس نشسته، دم قو، کرکس پرنده. نویسنده آگاهانه سعی در پنهان نگاه داشتن نام شخصیتهای داستان دارد.
- نکتهی بعدی، رعایت ساختار نحوی درست جملات در روایت است که با شکلگیری جملات کوتاه، به داستان سرعت و ریتم پرشتابی داده است تا ضمن القای التهاب راوی، مخاطب کنجکاو برای فهمیدن ماجرا را با خود همراه کند.
- موضوع درونمایهی عشقی اثر باعث استفادهی پر تعداد واژگانی که بر مفهوم عشق دلالت دارند و توصیفها و تصاویر به کار برده شده در نمایش عبور دختر و تماشای آن به نویسنده در برجستهتر ساختن درونمایه کمک کرده است.
- استفاده از نشانههای بومی جنوب کشور و شهر آبادان به صحنهپردازی و فضاسازی اثر بسیار کمک کرده است و نمایش درستی از جغرافیای شهر آبادن در اختیار مخاطب قرار میدهد.
- استفاده از بینامتنیت و اشاره به فیلمهای مختلف سینمایی برای خلق صحنه و فضا و کمک به پروراندن شخصیتهای داستان هم نکتهی دیگری است که نویسنده به آن توجه داشته.
با توجه به استفاده از کارکردهای گوناگون زبان میتوان گفت که خانیان از نقش و اهمیت زبان در ساخت داستانش آگاه است و برای فهم بهتر درونمایه و موضوع داستانش از آن بهره برده است.
گردآوری شده در تحریریه افق
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.